تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
لیلاب سرزمین زیباییها
آیا روایات معتبری مبنی بر کندن قلعه ی خیبر توسط حضرت علی وجود دارد؟

 

 

مقدمه

يکي از فضائل بي‌نظير اميرمؤمنان عليه السلام که هيچ شخص ديگري در آن شريک نيست، قضيه کندن قلعه خيبر توسط آن حضرت است.

برجستگي و اهميت اين فضيلت از آن جا آشکار مي‌شود که بدانيم لشکر اسلام چندين روز پشت دروازه اين قلعه متوقف ماندند و فرماندهان مسلمان يکي از پس ديگري براي فتح اين قلعه هجوم مي‌آوردند؛ اما شکست خورده، درمانده و دست از پا درازتر به لشکرگاه برمي‌گشتند.

از جمله اين فرماندهان ابوبکر و عمر بود که رسول خدا صلي الله عليه وآله پرچم را به دست آن‌ها داد تا قلعه را فتح و شادي را به اردوگاه اسلام بياوردند؛ اما هر دوي آنان نرسيده به دروازه قلعه شکست خورده و با فرار خود نا اميدي و سرشکستگي را در ميان مسلمانان افزايش دادند.

حاکم نيشابوري در المستدرک در باره فرار ابوبکر مي‌نويسد:

از أبو ليلي نقل شده است که اميرمؤمنان عليه السلام به او گفت: اي ابو ليلي ! آيا در خيبر با ما نبودي؟ گفت: بلي به خدا سوگند همراه شما بودم. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله ابوبکر را به سوي خيبر فرستاد، او همراه مردم رفت و شکست خورده برگشت.

سند اين روايت صحيح است؛ اما بخاري و مسلم نقل نکرده‌اند.

4338 أَخْبَرَنَا أَبُو قُتَيْبَةَ سَالِمُ بْنُ الْفَصْلِ الآدَمِيُّ بِمَكَّةَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي لَيْلَى، عَنِ الْحَكَمِ، وَعِيسَى، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِي لَيْلَى، عَنْ عَلِيٍّ، أَنَّهُ قَالَ: يَا أَبَا لَيْلَى أَمَا كُنْتَ مَعَنَا بِخَيْبَرَ؟ قَالَ: بَلَى وَاللَّهِ كُنْتُ مَعَكُمْ، قَالَ: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ أَبَا بَكْرٍ إِلَى خَيْبَرَ، فَسَارَ بِالنَّاسِ وَانْهَزَمَ حَتَّى رَجَعَ ".

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ

المستدرك على الصحيحين ج3، ص39

شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرک گفته است که سند اين روايت صحيح است.

و در باره فرار عمر مي‌نويسد:

أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَحْبُوبِيُّ بِمَرْوَ، ثنا سَعِيدُ بْنُ مَسْعُودٍ، ثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، ثنا نُعَيْمُ بْنُ حَكِيمٍ، عَنْ أَبِي مُوسَى الْحَنَفِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: " سَارَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِلَى خَيْبَرَ، فَلَمَّا أَتَاهَا بَعَثَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، وَبَعَثَ مَعَهُ النَّاسَ إِلَى مَدِينَتِهِمْ أَوْ قَصْرِهِمْ، فَقَاتَلُوهُمْ فَلَمْ يَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ، فَجَاءُوا يُجَبِّنُونَهُ وَيُجَبِّنُهُمْ، فَسَارَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ " الْحَدِيثُ.

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ

حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بْنُ سَلْمَانَ الْفَقِيهُ بِبَغْدَادَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ، ثنا الْقَاسِمُ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا يَحْيَى بْنُ يَعْلَى، ثنا مَعْقِلُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ، عَنْ جَابِرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، " أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ دَفَعَ الرَّايَةَ يَوْمَ خَيْبَرَ إِلَى عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَانْطَلَقَ، فَرَجَعَ يُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَيُجَبِّنُونُهُ ".

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله به خبير رفت، هنگامي که به آن جا رسيد، عمر را به همراه مردم به سوي شهر و يا قصر اهل خبير فرستاد، عمر جنگيد؛ اما طولي نکشيد که عمر و همراهانش شکست خوردند. وقتي برگشتند، مردم عمر را به ترسيدن متهم مي‌کردند و عمر آن‌ها را متهم مي‌کرد.

سند اين روايت صحيح است؛ اما بخاري و مسلم نقل نکرده‌اند.

از جابر بن عبد الله نقل شده است که در روز خبير، رسول خدا صلي الله عليه وآله پرچم را به دست عمر داد، پس عمر رفت و برگشت؛ در حالي که يارانش او را متهم به ترس مي‌کردند و او يارانش را.

اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد؛ اما او نقل نکرده است.

المستدرك على الصحيحين ج3، ص40

شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرک، صحت اين دو روايت را تأييد کرده است.

پيام‌آور خدا که درود خدا بر او خاندان پاکش باد، وقتي چنين ديد، در ميان لشکريان آمد و فرمود:

«فردا پرچم را به دست کسي خواهد داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند، او کسي است که هيچ‌گاه پشت به دشمن نکرده و فرار نخواهد کرد و خداوند به وسيله او فتح و پيروزي را نصيب مسلمانان مي‌نمايد».

فرادي آن روز وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله به ميان مسلمانان آمد، فرماندهان مسلمانان با گردن‌هاي کشيده چشم به دهان مبارک پيامبر خدا دوخته بودند که اين فرمانده لايق چه کسي است که خداوند او را شايسته فتح و پيروزي دانسته است.

تاريخ نويسان شيعه و سني نوشته‌اند که اميرمؤمنان عليه السلام در اين چند روز گرفتار چشم‌درد بود و نمي‌توانست جايي را ببيند. پيامبر خدا هنگامي که در ميان انبوه جمعيت اميرمؤمنان عليه السلام را نيافت و از بيماري ايشان با خبر شد، او را خواست و از آب دهان پاک و مبارک خود به چشمان اميرمؤمنان عليه السلام کشيد تا اثري از بيماري در چشم آن حضرت ديده نشود.

در روايتي که محمد بن اسماعيل بخاري نقل کرده است، رسول خدا صلي الله عليه وآله در شبي که قرار بود پرچم را به دست مبارک اميرمؤمنان عليه السلام بسپارد، فرمود:

فردا پرچم را به دست کسي خواهم داد که خداوند فتح و پيروزي را به دست او نصيب ما مي‌کند، کسي که خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش نيز او را دوست دارند.

حدثنا قُتَيْبَةُ بن سَعِيدٍ حدثنا يَعْقُوبُ بن عبد الرحمن عن أبي حَازِمٍ قال أخبرني سَهْلُ بن سَعْدٍ رضي الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) قال يوم خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ هذه الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يَفْتَحُ الله على يَدَيْهِ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ قال فَبَاتَ الناس يَدُوكُونَ لَيْلَتَهُمْ أَيُّهُمْ يُعْطَاهَا فلما أَصْبَحَ الناس غَدَوْا على رسول اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) كلهم يَرْجُو أَنْ يُعْطَاهَا فقال أَيْنَ عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ فَقِيلَ هو يا رَسُولَ اللَّهِ يَشْتَكِي عَيْنَيْهِ قال فَأَرْسَلُوا إليه فَأُتِيَ بِهِ فَبَصَقَ رسول اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) في عَيْنَيْهِ وَدَعَا له فَبَرَأَ حتى كَأَنْ لم يَكُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ الرَّايَةَ فقال عَلِيٌّ يا رَسُولَ اللَّهِ أُقَاتِلُهُمْ حتى يَكُونُوا مِثْلَنَا.

مردم شب را تا صبح بيدار و منتظر بودند که اين پرچم را به چه کسي خواهد داد. هنگامي که صبح شد، همگي وارد شدند بر پيامبر و همگي اميد داشتند که پرچم به او داده شود. آن حضرت فرمود: علي بن أبي طالب کجا است؟ گفته شد: اي رسول خدا ! او چشم درد دارد، شخصي را به دنبالش فرستادند، هنگامي آمد، رسول خدا صلي الله عليه وآله آب دهانش را به چشمان آن حضرت ماليد و برايش دعا کرد. چشمان ايشان فورا خوب شد، انگار که اصلا دردي نداشت. پس پرچم را به او داد. علي عليه السلام فرمود: اي پيامبر خدا ! با آن‌ها خواهم جنگيد تا اين که مثل ما شوند.

صحيح البخاري ج4، ص1542، ح3973

اميرمؤمنان عليه السلام به فرمان خدا و پيامبرش براي فتح خيبر حرکت و پيش از رسيدن به قلعه دو پهلوان نامدار يهودي يعني مرحب و برادرش را که هيچ پهلواني تا آن روز جرأت مقابله با آن‌ها را نداشت، از سر راه برداشت و سپس در قلعه خيبر را که چهل نفر براي باز و بسته کردن آن نياز بود، از جا کند و آن را پلي قرار داد بر روي خندقي که پشت در کنده بودند تا سربازان مسلمان از روي آن رده و وارد قلعه شوند.

ارزش اين فتح زماني روشن مي‌شود که بدانيم جبرئيل و ميکائيل دو فرشته مقرب درگاه خداوند در اين جنگ در خدمت اميرمؤمنان عليه السلام بوده‌اند و با ايشان همکاري مي‌کرده‌اند.

احمد بن حنبل در مسند خود با سند صحيح اين چنين نقل کرده است:

1719 حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا وَكِيعٌ عن شَرِيكٍ عن أبي إِسْحَاقَ عن هُبَيْرَةَ خَطَبَنَا الْحَسَنُ بن عَلِىٍّ رضي الله عنه فقال لقد فارقكم رَجُلٌ بِالأَمْسِ لم يَسْبِقْهُ الأَوَّلُونَ بِعَلْمٍ وَلاَ يُدْرِكُهُ الآخِرُونَ كان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَبْعَثُهُ بِالرَّايَةِ جِبْرِيلُ عن يَمِينِهِ وَمِيكَائِيلُ عن شِمَالِهِ لاَ يَنْصَرِفُ حتى يُفْتَحَ له.

از هبيره نقل شده است که حسن بن علي عليهم السلام خطبه خواند و فرمود: شما ديشب مردي را از دست داديد که گذشتگان از او پيشي نگرفتند و آيندگان نيز به او نخواهند رسيد. رسول خدا صلي الله عليه وآله پرچم را به دست او داد؛ در حالي که جبرئيل از طرف راست و ميکائل از طرف چپ آن حضرت را همراهي مي کردند، او باز نمي‌گشت؛ مگر اين که فتح و پيروزي نصيبش مي‌شد.

مسند أحمد بن حنبل ج2، ص344

احمد محمد شاکر، محقق کتاب مسند احمد سند اين روايت را صحيح دانسته است

محمد ناصر الدين الباني نيز اين روايت را در کتاب سلسلۀ الأحاديث الصحيحه آورده است:

سلسلۀ الأحاديث الصحيحۀ، ج5، ص660، ح2496

طبق اين روايات اميرمؤمنان عليه السلام خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند. جبرئيل و ميکائيل خادم اميرمؤمنان عليه السلام است و او را در فتح خبير ياري کرده‌اند.

اما ابوبکر و عمر نه خدا و پيامبرش را دوست داشتند و نه خدا و پيامبر براي اين دو نفر ارزشي قائل بودند؛ چون اگر چنين بود، آن‌ها جان خود را فداي راه اسلام مي‌‌کردند و فرار را بر قرار ترجيح نمي‌دادند.

جبرئيل و ميکائيل نيز تنها خدمت به اميرمؤمنان عليه السلام را براي خود افتخار دانسته‌اند و آن حضرت را ياري کرده‌اند؛ اما به ابوبکر و عمر هيچ کمکي نکرده‌اند.

طرح شبهه

کندن در خيبر توسط حضرت علي عليه السلام از جمله وقايع مشهور تاريخ صدر اسلام است كه علماي شيعه و علماي سني اين واقعه را در کتاب هاي تاريخي و حديثي آورده‌اند؛ ولي در مقابل عده‌اي نيز روايات قلعه در خيبر توسط حضرت علي عليه السلام را منكر شده وآن را غير واقعي دانسته‌اند.

 از جمله افرادي كه طرق اين روايات را غير صحيح دانسته و معتقد هستند تمام روايات قلع خيبر توسط حضرت علي عليه السلام واهي و غير واقعي است، ابوالخير محمد بن عبد الرحمن بن محمد السخاوي استاد قسطلاني است. سخاوي بعد از اينكه رواياتي را در اين‌باره از ابن اسحاق، و بيهقي نقل مي‌كند، مي‌گويد:

قلت بل كلها واهية ولذا أنكره بعض العلماء

من مي‌گويم تمام طرق اين روايات( قلع در خيبر) واهي و غير واقعي است و بخاطر همين عده‌اي از علماء منكر شده‌اند.

السخاوي، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاى902هـ)، المقاصد الحسنة في بيان كثير من الأحاديث المشتهرة على الألسنة، ج1، ص313، تحقيق: محمد عثمان الخشت، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1405 هـ - 1985م

همچنين مقرزي در كتاب الامتاع السماع به عده‌اي نسبت داده است كه آنها قلع خيبر توسط حضرت علي عبيه السلام را منكر بودند و اين روايت از عوام مردم نقل شده است.

وي گويد:

وزعم بعضهم: أن حمل علي كرم الله وجهه الباب لا أصل له، وإنما يروونه عن رعاع الناس، وليس كذلك.

برخي گمان مي‌كنند كه حمل باب خيبر توسط علي عليه السلام ريشه و اساسي ندارد زيرا از عوام مردم نقل شده است، درحالي كه چنين نيست.

المقريزي، تقي الدين أحمد بن علي بن عبد القادر بن محمد (متوفاى845 هـ)،إمتاع الأسماع بما للنبي صلى الله عليه وسلم من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع،ج1، ص310، تحقيق وتعليق محمد عبد الحميد النميسي، ناشر: منشورات محمد علي بيضون دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1420 ه‍ ـ 1999م.

حلبي نيز در السيره الحلبيه به مسئله انكار سخاوي و بعض علماء كه نامشان مشخص نيست، اشاره كرده است.

الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاى1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج2، ص737، ناشر: دار المعرفة - بيروت – 1400.

خلاصه اين که افرادي مثل سخاوي و بعضي از علماء اهل سنت كه نامشان مشخص نيست منكر قضيه كندن در خيبر توسط حضرت علي عليه السلام شده‌اند و روايت در اين باب را ضعيف و واهي و دروغ دانسته‌اند.

نقد و بررسي

منكرين کندن خيبر توسط حضرت علي عليه السلام، تمام روايات در اين‌باره را انكار و و پوچ و يا دروغ دانسته‌اند؛ ولي با بررسي اين روايات روشن خواهد شد كه چنين چيزي ادعايي بيش نبوده؛ بلكه تعصب و دشمني آنها نسبت به حضرت عليه السلام را مي‌‌رساند.

روايات اهل سنت

روايت اول

ابن ابي شيبه روايتي را از جابر بن عبدالله چنين نقل مي‌كند:

حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِيَادٍ، عَنْ لَيْثٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ، فَذَكَرَ ذُنُوبَهُ وَمَا يَخَافُ، قَالَ: فَبَكَى ثُمَّ قَالَ: حَدَّثَنِي جَابِرٌ،

أَنَّ عَلِيًّا حَمَلَ الْبَابَ يَوْمَ خَيْبَرَ حَتَّى صَعِدَ الْمُسْلِمُونَ فَفَتَحُوهَا، وَإِنَّهُ جُرِّبَ فَلَمْ يَحْمِلْهُ إلَّا أَرْبَعُونَ رَجُلًا.

ليث گويد بر ابي جعفر عليه السلام داخل شدم كه گناهانش را و آنچه را كه مايه خوف بود را ياد مي‌كرد گفت سپس گريه كرد و فرمود: جابر بر من حديث كرد كه كرد كه على عليه السلام در جنگ خيبر درب قلعه را روى دست بلند كرد، و مسلمانان دسته دسته از روى آن عبور كردند و وارد قلعه شده وآن را فتح كردند و آن درقلعه به اين صورت تجربه شده كه چهل نفر نتوانستند آن را بلند كنند

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج6، ص374، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

بيهقي نيز اين روايت را از دو طريق از جابر بن عبدالله چنين نقل مي‌كند:

وَأَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ خَلَفٍ الدُّورِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُوسَى السُّدِّيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِيَادٍ، عَنْ لَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَهُوَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَيْهِ، فَقَالَ حَدَّثَنَا جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ: " أَنَّ عَلِيًّا حَمَلَ الْبَابَ يَوْمَ خَيْبَرَ حَتَّى صَعِدَ الْمُسْلِمُونَ عَلَيْهِ، فَافْتَتَحُوهَا، وَأَنَّهُ حَرِبَ بَعْدَ ذَلِكَ فَلَمْ يَحْمِلْهُ أَرْبَعُونَ رَجُلا "، تَابَعَهُ فُضَيْلُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ، عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ زِيَادٍ، وَرُوِيَ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ ضَعِيفٍ، عَنْ جَابِرٍ، ثُمَّ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ سَبْعُونَ رَجُلا فَكَانَ جُهْدَهُمْ أَنْ أَعَادُوا الْبَابَ.

ليث بن ابى سليم از ابى جعفر محمد بن على عليه السلام روايت كرده كه فرمود: جابر بن عبد اللَّه برايم حديث كرد كه على (عليه السلام) در جنگ خيبر درب قلعه را روى دست بلند كرد، و مسلمانان دسته دسته از روى آن عبور كردند با اينكه سنگينى آن درب به قدرى بود كه چهل نفر نتوانستند آن را بلند كنند

و نيز گفته كه از طريقى ديگر از جابر روايت شده كه گفت: سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا توانستند آن را به جاى اولش برگردانند

البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاى458هـ)، دلائل النبوة، ج4، ص212، طبق برنامه الجامع الكبير.

اين روايت را علماء ديگر اهل سنت امثال بغدادي، ابن عساكر، عسقلاني، سخاوي، سيوطي، ملاعلي قاري، عاصمي ملكي و عجلوني نيز نقل كرده‌اند.

البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاى463هـ)، تاريخ بغداد، ج11، ص324، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج42، ص111 -، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، لسان الميزان، ج4، ص196تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.

السخاوي شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاى902هـ)، المقاصد الحسنة في بيان كثير من الأحاديث المشتهرة على الألسنة، ج1، ص478، تحقيق: محمد عثمان الخشت، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1405 هـ - 1985م

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج1، ص167، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.

ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج11، ص245، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاى1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج3، ص66، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية

العجلوني الجراحي، إسماعيل بن محمد (متوفاى1162هـ)، كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس، ج1، ص438، تحقيق: أحمد القلاش، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.

روايت دوم

احمدبن حنبل روايتي را از ابي رافع در باره كندن در خيبر توسط حضرت علي عليه السلام اين چنين نقل مي‌كند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِى ثنا يَعْقُوبُ ثنا أَبِى عن مُحَمَّدِ بن إِسْحَاقَ قال حدثني عبد اللَّهِ بن حسن عن بَعْضِ أَهْلِهِ عن أَبِى رَافِعٍ مولى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال خَرَجْنَا مع عَلِىٍّ حين بَعَثَهُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بِرَايَتِهِ فلما دَنَا مِنَ الْحِصْنِ خَرَجَ إليه أَهْلُهُ فَقَاتَلَهُمْ فَضَرَبَهُ رَجُلٌ من يَهُودَ فَطَرَحَ تُرْسَهُ من يَدِهِ فَتَنَاوَلَ عَلِىٌّ بَاباً كان عِنْدَ الْحِصْنِ فَتَرَّسَ بِهِ نَفْسَهُ فلم يَزَلْ في يَدِهِ وهو يُقَاتِلُ حتى فَتَحَ الله عليه ثُمَّ أَلْقَاهُ من يَدِهِ حين فَرَغَ فَلَقَدْ رأيتني في نَفَرٍ معي سَبْعَةٌ أنا ثَامِنُهُمْ نَجْهَدُ على أَنْ نَقْلِبَ ذلك الْبَابَ فما نَقْلِبُهُ

ابن اسحاق از برخي از «ابو رافع»، آزاد شده رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت مى‏كند، روزى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرچم اسلام را به دست حضرت على عليه السّلام داد، همراه آن حضرت به قلعه خيبر نزديك شديم، خيبرى‏ها از قلعه بيرون آمدند و حضرت على عليه السّلام با آنها به نبرد پرداخت. يكى از يهودى‏ها چابكى كرد و با ضربه‏اى كه به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمين افتاد. على عليه السّلام از فرصت استفاده كرد و در قلعه را از جا بركند و مانند سپرى روى‏ سر خود قرار داد و همواره آن در روى سر حضرتش بود و با خيبرى‏ها مى‏جنگيد تا خداى تعالى قلعه خيبر را بدست آن حضرت، گشود. سپس آن در را به زمين افكند. پس از آن من و هفت نفر ديگر كنار آن در، آمديم و هر چه كوشيديم كه آن را از روى زمين بلند كنيم، نتوانستيم‏

<p dir="rtl" class="Mso


ليست صفحات
تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد